Don't wanna be here? Send us removal request.
Text
من ب انداره تمام لحظه هایی ک گذشته پشیمونم ..تو گفتی ازامش
کدوم ارامش ؟
کجاست ارامش
0 notes
Text
ی جوری دارم احساس خفگی میکنم فقط بابت رفتنش ب کبابی و بعد اون گردش روز جمعه شبانه اش ... ووتا الان ک ۱۰ و نیمه خبری ازش نیست که فک میکنم قبلا انگار دل کسیو اینجوری زدم له کردم .
میخوام بدونم بعد من قراره چ جوری سرش در بیاد ؟ بنظر میاد برای بقیه الرحم الراحمینی
میگی چیکار کنم
تک تک سلول هام ب دوپامین صحبت با یه نفر نیاز داره.
نکنه داری منو تو منگنه میذاری ک ببینی حرکتی میزنم یا نه
یا شایدم اینا تنها مکافات عمل هست ...اما کدوم عمل
0 notes
Text
شما میاید بیرون ؟
عصر رو رفتم
ادبیات شب همین بود
شما میاید بیرون ؟
شب نرفتم و شبیه مرغی ک از قفس آزاد شده با ربی بیرون رفت.
حدودا ساعت ۹ خوردی و حدودا ۱۲ شب برگشت .نمیتونم ناراحتیمو پنهان کنم اما فعلا صبر میکنم تا ببینم ادبیات روزای آتی چطور پیش میره
البته ک هستم
فقط ننیدونم از چی میترسم و چرا اینهمه منفعلم
کاش هرگز ندیده بودمش
0 notes
Text
بهشت ؟؟؟؟
امیدوارم توی جهنمی ک برام ساختی بسوزی
درد سوختن به تماشا نمیشود
0 notes
Text
چرا احساس خفگی میکنم
نفسم بالا نمیاد
کاش از قلب و ذهنم محو بشه دغدغه اش و فکرش
کاش دوباره روی خوشبختی رو ببینم
0 notes
Text
بر زمین افتاد شمشیرت ولی چون جنگ بود
بر تو میشد زخمها زد، بر من اما ننگ بود
با خودم گفتم بگیرم دست یا جان تو را؟
اختلاف حرف دل با عقل صد فرسنگ بود
گر چه دستت را گرفتم باز هم قانع نشد
تا نبخشیدم تو را، دل همچنان دلتنگ بود
چون در آغوشت گرفتم خنجرت معلوم کرد
بر زمین افتادن شمشیر، خود نیرنگ بود
من پشیمان نیستم، اما نمیدانم هنوز
دل چرا در بازی نیرنگها یکرنگ بود
در دلم آیینهای دارم که میگوید به آه
در جهان سنگدلها کاش میشد سنگ بود
0 notes
Text
دلم تنگه
برا خودم
همه خودمو گذاشتم
الان این تهی باقی مونده
خالی از هر چی
خدایا خدایا
تو بگو چ جوری دوباره خودمو پیدا کنم
کاش یه بار دیگه از همین پدر و مادر و با همین داداشا بدنیا بیام
کاش میشد یه بار دیگه از اول زندگی کنم
کاش تا سری بعد زندگی خودمو فدای هیچیو هیچکس نکنم
0 notes
Text
زندگی با تو مث یه جام زهرِِ
دارم ذره ذره میخورم
تا ....
و تا ...
زمانش ک برسه من پادزهرو میزنم
بهت نشون میدم
کسی ک نابودش کردی ذره ذره
میشینه ب تماشای اون لحظه تو
0 notes
Text
من پشیمونم
به اندازه تک تک زجری ک دارن سلول هام میکشن پشیمونم...به اندازه ^ زمینهایی^ گ خواستی بگیری و من گفتم نگیر پشیمونم
من پشیمونم
فقط دیگه بلد نیستم فریادش بزنم
تمام بدنم داره داد میزنه
تمام سلول هام
من پشیمونم
امروز ۲۸ اسفند ۴۰۲
0 notes
Text
کاش میشد درآمد فوق العاده داشته باشم و همه چی هم خوب باشه و آرامش داشته باشم و و و
و
مدرسه نرم
0 notes
Text
«كُل الطُرق تؤدي إليك حتى تِلك التي
سَلكتها لنِسيانك»
همه راهها به تو ختم میشوند.
حتی آنها که برای از یاد بردنت طی کردهام.
0 notes
Text
دیر شد. اونقدر منتظر موندیم و نشد و نیومد و درست نشد که دیگه واقعا دیر شد. جمال ثریا میگه:
چنان تنهایی درونمان بزرگ شده است
که آن زمانی که دوست داشته شدن را
انتظار کشیدهایم،
منتظر ماندن را دوست داشتهایم...
0 notes
Text
عصبی ها و خودشیفته های مغرور ارزششو ندارن
حتی لحظه ای ب خودت زحمت نده
اونا همینن ک هستن
0 notes