#علت های در رفتن خواستگار
Explore tagged Tumblr posts
persianteb-blog · 7 years ago
Photo
Tumblr media
علت های رفتن خواستگار را بدانید علت های رفتن خواستگار را بدانید پرشین طب – دانستنهای قبل ازدواج | به گزارش پرشین طب؛ موضوع مورد بررسی این نوشته علت های رفتن خواستگار می باشد ، برخی دختران مجرد به دلیل داشتن خواستگارهای مختلف آنها را رد می کنند ، علت این موضوع چیست؟ در صورتی که می خواهید در مورد موضوع علت های رفتن خواستگار و عواقب آن را بدانید با پرشین طب همراه باشید. علت های رفتن خواستگار را بدانید این که گهگاه برایتان خواستگاری بیاید و بعد از صحبت های اولیه منصرف بشود اتفاق مهم و غیر طبیعی ای نیست. چرا که همان طور که شما بعضی از خواستگارانتان را رد می کنید آنها هم این حق را دارند. اما اگر به طور مکرر و پشت سر هم این اتفاق برایتان افتاده است، باید دلایل آن را پیدا کنید. در مورد دخترانی که مانند مورد مثالی بالا هستند یعنی شرایطشان خوب است و به دنبال یک ازدواج ایده آلی هم نیستند دو دلیل مهم می توانند مطرح باشند: 1. واقعیتِ برتر بودن. مسئله کیفیت در ازدواج اهمیت زیادی دارد. گروهی از دخترانی که با انصراف های مکرر و مداوم خواستگارهایشان مو��جه می شوند، در واقع با عدم کیفیت لازم و کافی با خواستگارها روبرو هستند. یعنی بدون اینکه احساس برتری کنند و یا بخواهند برتریِ شان را به رخ بکشند، در واقعیت از خواستگارشان بالاترند، مثلاً در زمینه هایی مانند هوش، توانمندی های روانی، کلامی، اجتماعی، مدیریت خود و غیره. طبیعی است که خواستگارانی که خودشان را هم تراز این دختران نمی بینند بعد از چند جلسه پا پس بکشند. چرا که آنها هم به دنبال کسی هستند که در سطح خودشان باشد و آنها بتوانند افکار، رفتارها و انتظاراتش را بفهمند. 2. توهم برتر بودن. یک گروه دیگر از این دختران هم کسانی هستند که فکر می کنند از خواستگارهایشان بالاترند. این ها هر قدر هم که سعی می کنند با نشان دادن سخت گیر نبودن، اتهام خودبرتربینی را از خودشان دور کنند ولی چون فکرشان مدام به پایین تر بودن سطح خواستگارانشان مشغول است، نوعی دافعه در رفتارشان نشان می دهند که خواستگار بینوا را فراری می دهد. مثلاً با وجود داشتن ظاهری متوسط خودشان را از خواستگارانشان سَر می دانند، یا فوق دیپلمشان را طوری برای خواستگار دیپلمه شان چماق می کنند که انگار مدرک دکتری دارند. یک گروه از دختران کسانی هستند که فکر می کنند از خواستگارهایشان بالاترند دو راهکار: برای اینکه از فشار این وضعیت خلاص بشوید لازم است دو کار را بکنید: 1. دلیل را پیدا کنید. اگر خواستگار را کسی معرفی کرده که با شما فامیل و یا آشنا است، احتمالاً مدتی بعد از انصراف خواستگارتان، جسته و گریخته و شاید هم رُک و پوست کنده دلایل این اتفاق را به شما منتقل کند. اگر اینطور شد، احساسی برخورد نکنید. به حرف های او گوش کنید و به آن فکر کنید. اگر در خلوت تنهایی تان به این نتیجه رسیدید که آن دلایل درست و واقعی هستند خودتان را تغییر بدهید و اگر آنها را نادرست دیدید به دنبال دلایل دیگری باشید. این را هم بگویم که اگر حرف هایی که از این و آن راجع به دلایل انصراف خواستگارانتان (یعنی بیش از یکی دو خواستگار) می شنوید یکی هستند، لازم است حتماً به آنها فکر کنید. خودکاوی را فراموش نکنید. برای پیدا کردن دلیل و همینطور تغییر دادن خودتان می توانید از روانشناس هم کمک بگیرید. 2. تکلیف تان را با خودتان روشن کنید. اگر خودتان را بررسی کردید، حرف های دیگران را شنیدید و با روانشناس صحبت کردید و به این نتیجه رسیدید که واقعاً ویژگی های استثنایی دارید مثلاً بسیار باهوش هستید خودتان را بپذیرید. این را هم بپذیرید که کسانی برای ازدواج با شما تمایل نشان خواهند داد که همترازتان باشند. شاید بهتر باشد معرف های جدیدی برای خواستگاری پیدا کنید، معرف هایی که شما و برتری های واقعی تان را بهتر می شناسند و خواستگاران مناسب تری به شما معرفی می کنند. یک کار دیگر هم که می توانید بکنید این است که هر خواستگاری را بدون تحقیق اولیه در مورد تناسبش با خودتان نپذیرید تا بعد ها کمتر آزرده خاطر بشوید. اما اگر دیدید حرف خواستگاران قبلی یکی است مثلاً به گوشتان می رسد که گفته اند «این خانم تو��عات زیادی دارد» و با خودکاوی و صحبت با روانشناس هم متوجه شدید که یک جورهایی در دام توهم خود برتر بینی گرفتار شده اید، روی واقعیت های خود و زندگی تان کار کنید و به استقبال تغییر بروید. منبع : tanzimekhanevadeh
0 notes
albaloumag-blog · 7 years ago
Text
نقد فیلم "سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری" (Three Billboards Outside Ebbing, Missouri)
https://albalou.com/2017/11/24/three-billboards-outside-ebbing-missoure/
نقد فیلم "سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری" (Three Billboards Outside Ebbing, Missouri)
“سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری” (Three Billboards Outside Ebbing, Missouri) فیلمی از استودیوی Blueprint Pictures به کارگردانی “مارتین مک‌دونا” با هنرمندی ستارگانی همچون “فرانسیس مک‌دورمند” ، “وودی هارلسون” ، “سم راکول“، “جان هاکس“، “پیتر دینکلیج“، “ابی کورنیش” و “لوکاس هجز” است که در ماه‌های آخر سال ۲۰۱۷ و در مدت ۱۱۵ دقیقه و رده‌بندی سنی بالای ۱۷ سال (R) اکران شده است.
فرانسس مک‌دورمند ایفای نقش مادری عزادار با عطشی فراوان و سخت برای رسیدن به عدالت را در فیلم کمدی درام مارتین مکدونا بر‌عهده دارد، که البته وودی هرلسون و سم راکول نیز او را به عنوان دیگر ستارگان این فیلم همراهی می‌کنند.
بیلبوردهای کنار جاده بخشی از تاریخ و فرهنگ معروف آمریکا و حتی بخشی از مناظری هستند که با تصاویر و محتویات گاها عجیب و غریب خود به مسافرین خوش‌آمد می‌گویند و به آن‌ها قهوه و غذای گرم و اتاق‌های راحت پیشنهاد می‌کنند؛ و به آنانی که قصد رفتن دارند نیز خدانگهدار می‌گویند.
این چنین پیام‌هایی در تابلوهای پوسیده و رها‌شده در مه، که در صحنه‌های ابتدایی اثر جدید بامزه و پر از جزئیات مارتین مک‌دونا می‌بینیم، به راحتی یافت نمی‌شود. این تابلوها بیشتر یادآوری غم‌انگیز از خوشبختی و خوشحالی‌ فراموش شده‌ای هستند، درست به سبک عکس‌های “واکر اوانز” از دوران رکود بزرگ آمریکا و شبیه به بزرگراهی به مقصدی ورای امید.
صدای باشکوه “رنه فلمینگ” در موسیقی متن فیلم که به زبان ایرلندی شعر “آخرین رز تابستان“، اثر “توماس موور” را می‌خواند، به نوای سلتیک سنتی و ملایمی تبدیل می‌شود که در ذهن “میل��رد هیز” (با بازی فرانسس مکدورمند) می‌ماند؛ به آرامی در دنیای پر از درد و رنجی که او در آن زندگی می‌کند، یک نقشه شکل می‌گیرد.
مک‌دونا پس از قتل عام ترسناک ولی جذابی که در “هفت روانی” خلق کرد، حالا دوباره به اوج کار خود “در برودجز” و البته بهترین کارش برای صحنه، بازگشته است. نمایشی بهت‌انگیز از مهارت‌ها و توانایی‌های جذاب مکدورمند که البته نقش‌های شیرینی هم برای وودی هرلسون و سم راکول به‌همراه دارد. این فیلم درامی طنزگونه پیرامون گسترش سریع بی‌عدالتی، خشم شکسپیرگونه، حسابرسی مرگبار و رستگاری ناقص است، اثری که پرده از بعد حماسی آخرین مرحله از نمایش‌های کلاسیک غرب، کنار می‌زند. بی‌شک شرکت “فاکس سرچلایت“، اثری واقعا تند و تیز در دست دارد، حتی اگر آن‌را دور از ذائقه‌ همیشگی‌اش در نظر بگیریم.
ماه‌ها از زمانی که میلدرد آخرین بار خبری از تحقیقات پلیس پیرامون تجاوز و قتل وحشتناک دخترش شنید، می‌گذرد. از اینرو آرام آرام خود دست به‌کار می‌شود تا نیروهای قانون را به حرکت وادارد. پس از بررسی‌های اولیه قوانین مربوط به بیلبورد‌ها، او سه تابلو نصب می‌کند، هرکدام با پیامی واضح و بی‌پرده، با حروفی درشت در پس‌زمینه‌ای به رنگ خون؛ به ترتیب: تجاوز در حالی که جان می‌داد؛ هنوز خبری از دستگیری نیست؛ واقعا چرا، رییس پلیس ویلوبی؟
تابلوها در جاده‌ای نصب شده‌اند که به تازگی و پس از احداث آزادراه کمتر استفاده می‌شود، اما افسر پلیس دیکسون، فردی خشن، نژادپرست و بی‌شرم که سال‌هاست عملکرد آنچنانی از خود نشان نداده، در روز عید پاک از آن مسیر عبور می‌کند، در زمانی که هنوز حتی رنگ بیلبوردها خشک نشده است. در زمانی که میلدرد نیز در شبکه تلوزیونی محلی حاضر می‌شود تا از اختلافاتش با پلیس بگوید، ویلوبی (نقشی که به درستی برای هرلسون ساخته شده) نیز متوجه جنگ پیش‌رو می‌شود.
بخوانید:‌ نقد فیلم قتل در قطار سریع‌السیر
ویلوبی سعی می‌کند با در میان گذاشتن علت سرد شدن خود و نیروهایش به دلیل کمبود مدرک، او را قانع کند. اما هنگامی که موفق نمی‌شود، بالاخره آشکار می‌کند که سرطان پیشرفته دارد. اما میلدرد برخلاف مردم شهر که نگران رئیس پلیس محبوبشان هستند، رفتار سردی از خود نشان می‌دهد. پسرش رابی (با بازی لوکاس هدجز) که در طول این مدت سعی می‌کرد ناراحتی از دست دادن خواهرش را در قلبش مخفی کند، تهدید می‌کند که به گروه آوازخوانی‌ای که مادرش با آن مخالف است ملحق شود. شوهر سابقش چارلی (با بازی جان هاکس) نیز نقشه نصب کرد�� تابلوها را تحقیر برانگیز می‌داند؛ او که در سابق پلیس بود و همسرش را هم کتک می‌زد اکنون با پنلوپه (با بازی سامارا ویوینگ) زندگی می‌کند، دختری ۱۹ ساله که دست راست و چپش را از هم تشخیص نمی‌دهد.
نقش میلدرد هیز تحسین‌برانگیزترین و البته قابل توجه‌ترین نقش برای یک زن است که مک‌دونا نوشته است، و البته عجب نقشی! این نقش مخصوصا برای مکدورمند نوشته شده است، بازیگری که به زیبایی اندوه و غم یک تراژدی تلخ را نشان ‌می‌دهد و از طرفی وجدانش همواره آثار و نتایج هر قدمی را که برمی‌دارد به او یادآورمی‌شود. شجاع، محکم و سخت در حرف و در عمل و مصمم در تصمیم‌هایش، او زنی کاملا اصیل، قهرمانی بی‌نقص و رقیبی بدون عقب‌نشینی است.
مهارت بی‌نقص مک‌دونا در خلق مکالمات فردی و جمعی دراوج شکوه و زیبایی خود قرار دارد. مکالماتی گاها همراه با جملاتی نژادپرستانه و با تعصب و دیگر اخلاقیات منفی که البته به گونه‌ای نیستند که مخاطب را برنجانند، بلکه حتی جذاب نیز هستند. فیلم شاید لحظات طنز بسیاری داشته باشد، اما هیچگاه طنز آن درد و رنج شخصیت‌های اصلی را کم‌رنگ نمی‌کند؛ خواه اندوه و دلتنگی میلدرد، رابی و چارلی باشد، خواه چالش ویلوبی در حل کردن پرونده و یا تصمیماتش پیرامون بیماری‌ای که دارد، که البته در نهایت تصمیم می‌گیرد تا آنرا با خانواده‌اش در میان بگذارد.
  صحنه‌های دراماتیک قوی بسیاری وجود دارد، شاید ولی هیچکدام به جذابیت آن زمانی که میلدرد دارد اطراف بیلبوردها گل می‌کارد و از میان درختان یک آهو بیرون می‌آید، نباشد؛ نشان‌دهنده احساسات خالص و به دور از تنفر او. “خشم، خشم بیشتری می‌آورد” جمله‌ی عاقلانه پنلوپه، حقیقتا نوعی کنایه است که مک‌دونا به روش‌های مختلف آن‌را در دنیای هر شخصیت فیلم قرار می‌دهد. همانطور که داستان فیلم با لحظات شوک‌آوری از خنده پیش می‌رود، پشیمانی، اندوه، همدردی و تاسف را نیز به خوبی با خود به همراه دارد.
مک‌دونا ماهرانه سعی می‌کند اینطور به مخاطب القا کند که احتمال رسیدن به پایانی روشن در انتهای فیلم وجود دارد، چیزی که با پیش رفتن فیلم از آن عقب‌نشینی می‌کند تا بگوید در دنیایی زندگی می‌کنیم که برای برخی اشتباهات هرگز تاوانی پرداخت نمی‌شود و برای برخی زخم ها هرگز مرهمی نخواهد بود، اما همیشه دری به نام بخشش باز خواهد ماند. شاید در این زمینه بتوان “سه بیلبورد” را از نظر مفهوم اخلاقی نزدیک به “کالواری” دانست، جواهری که قدرش را آنطور که باید نمی‌دانند، اثر برادر کارگردان، یعنی جان مایکل مک‌دونا.
فیلم برداری توسط بن دیویس، فیلمبرداری بریتانیایی الاصل، در کارولاینای شمالی انجام شده است؛ فیلمبرداری‌ای دقیق، حرفه‌ای و روان، بدون هرگونه مشکل. طراح صحنه نیز، اینبال وینبرگ، جذابیت خیابان اصلی شهر را به زیبایی و بدون زیاده‌روی به تصوی�� کشیده است. اما فراتر از جلوه‌های بصری، عمق فیلم را باید در کارهای کارتر بورول جستجو کرد، آهنگساز فیلم که به خوبی می‌توان طعم موسیقی اصیل آمریکایی و عناصر و ریشه‌های آن‌را در آهنگ‌های منتخبش یافت.
عملکرد بازیگران “سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری” می‌توانست بسیار بهتر باشد. اول از همه مکدورمند، کسی که می‌توانست این اثر را به لیست بهترین کارهایش در کنار “فارگو” و “الیو کیتریج” اضافه کند؛ و یا هرلسون که احساسات و عواطف را زیر رفتار ساده و پر از سرخوشی‌اش، با مهارت کاملی پنهان می‌کند. راکول نیز که با مک‌دونا هم در تآتر و هم در فیلم همراه بوده است، یکی از بهترین نقش‌هایش را به عنوان دیکسن در این فیلم دریافت می‌کند، کسی که با صداقت تمام به دنبال عوض کردن اوضاع زندگی‌اش است، که البته در این راه با سد خنگی و سادگی خودش رودررو می‌شود؛ اما با این حال پیشرفت شخصیتش در فیلم به طرز غیرمنتظره‌ای اثرگذار است.
اما در نقش‌های کم‌اهمیت‌تر؛ استعداد کشف شده در “منچستر در کنار دریا” یعنی لوکاس هدجز، رابی جوانی باهوش، درست شبیه مادرش را، نقش‌آفرینی می‌کند؛ زلکو ایوانک مقداری ابهت برای یک افسر پلیس به ارمغان می‌آورد؛ کیلب لندری جونز به عنوان طراح تبلیغات محل؛ کلارک پیتر افسر پلیسی که بعدا در فیلم به این شهر منتقل می‌شود و با کلماتی که به دقت انتخاب شده‌اند نشان می‌دهد که فردی ساده‌لوح نیست؛ و پیتر دینکلیج با مدل مو و سبیل کلفت و خاصش، لحظات جالب مخصوص خودش را به عنوان یک خواستگار دارد که البته انگار نمی‌تواند از سد تیز میلدرد رد شود، البته نه به خاطر کم تلاش کردن! در میان شخصیت‌های مکمل فیلم شاید به یادماندنی‌ترینشان، مادر قوی و سختگیر دیکسون باشد، یادآوری طنز از پیرزن بداخلاق اثر معروف دیگر مک‌دونا یعنی “ملکه زیبایی لینا“.
“سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری” توانسته است با طنز آمیخته در درام خود، به خوبی نظر منتقدین و مخاطبین خود را جلب کند؛ به گونه‌ای که در سایت Rotten Tomatoes از میان ۱۵۸ نقد، نمره تایید ۹۴% و یا نمره ۱۰/۸٫۸ و در Metacritic از میان ۴۷ نقد، ۸۷ از ۱۰۰ را کسب کرده و تا به امروز موفق به دریافت جوایز مختلفی همچون جایزه بهترین فیلم جشنواره تورنتو و جایزه بهترین فیلمنامه فیلم ونیز شده است، و همچنان نیز به عنوان نامزد دریافت جوایزی دیگر مطرح است.
بخوانید: هکر سریال بازی تاج و تخت شناسایی شد !
0 notes