#بهاری
Explore tagged Tumblr posts
liparlee · 1 year ago
Text
"شلواربگ"
Tumblr media
2 notes · View notes
gooshe · 2 years ago
Text
نوروز مبارزه است
طرح: امین منتظری نوروز یک مبارزه‌ است. چند دهه است که می‌خواهند آن را هم مثل بخش‌های دیگر وجودی‌مان از ما بگیرند، چون هرچه می‌کنند رنگ و بوی سیاهی و وابستگی به خود نمی‌گیرد و شعارزده نمی‌شود. نمی‌توانند آداب‌اش را دستکاری کنند. نمی‌توانند از نوروز برای رونق دکان‌هایشان، افسانه‌‌هایی بسازند از اسب‌ها و مرغ‌ها و مارها و کبوترهای سخنگوی سیاهپوش و عزادار در یک‌هزار و ۴۰۰سال پیش. نتوانسته‌اند نوروز را…
Tumblr media
View On WordPress
2 notes · View notes
narssisfurniture · 1 year ago
Text
ایده های بهاری شدن اتاق خواب کدامند ؟ آیا شما هم به دنبال چند ایده برای بهاری شدن اتاق خواب هستید؟ بهترین ایده های برای دکوراسیون اتاق خواب چیست؟ از چه سرویس خوابی برای اتاق خواب استفاده کنیم؟ با جدیدترین مجموعه مبلمان اتاق خواب و لوازم جانبی نارسیس، می توانید ایده های بهاری شدن اتاق خواب را پیاده سازی کنید. اگر شما هم به دنبال ایده های بهاری شدن اتاق خواب هستید تا انتهای این متن با ما همراه شوید.
0 notes
notdoni · 6 days ago
Text
نت ویولن آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی
نت ویولن آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی
نت دونی , نت ویولن , نت متوسط ویولن , نت ویولن ناصر چشم آذر , notdoni , نت های ویولن ناصر چشم آذر , نت های ویولن , ویولن , ناصر چشم آذر , نت ناصر چشم آذر , نت های ناصر چشم آذر , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط ویولن , نت ویولن متوسط
پیش نمایش نت ویولن آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی
Tumblr media
نت ویولن آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی
دانلود نت ویولن آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی
خرید نت ویولن آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی
جهت خرید نت ویولن آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی روی لینک زیر کلیک کنید
نت ویولن آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی
نت ویولن چشم انتظار سیاوش قمیشی
تنظیم نت ویولن » گروه نت دونی
آهنگساز » ناصر چشم آذر
جهت مشاهده نسخه های دیگر از طریق لینک های زیر اقدام کنید
نت پیانو چشم انتظار سیاوش قمیشی
نت کیبورد چشم انتظار سیاوش قمیشی
نت گیتار چشم انتظار سیاوش قمیشی
نت ویولن چشم انتظار سیاوش قمیشی
نت فلوت چشم انتظار سیاوش قمیشی
متن آهنگ چشم انتظار سیاوش قمیشی
ای که سیاهه چشمات همرنگ روزگارم از دست تو چه روز و چه روزگاری دارم هزار تا وعده دادی نیومدی مارو کاشتی این دل مهربونو چشم انتظار گذاشتی برای بی وفایی هزار بهونه داری هزار و یک شکایت از این زمونه داری ای که سیاهه چشمات همرنگ روزگارم از دست تو چه روز و چه روزگاری دارم هزار تا وعده دادی نیومدی مارو کاشتی این دل مهربونو نت دونی چشم انتظار گذاشتی نت ویولن چشم انتظار
برای بی وفایی هزار بهونه داری هزار و یک شکایت از این زمونه داری چشم انتظارم نذار تاریک و تارم نذار بیشتر از این غصه رو رو کوله بارم نذار چه روز و روزگاریه وای چه شبای تاریه دل پی بی قراریو عاشق ما فراریه اون روز و روزگاری بود زمستون و بهاری بود تو شادی و تو غصه مون حال و هوای یاری بود برای بی وفایی هزار بهونه داری هزار و یک شکایت از این زمونه داری چشم انتظارم نذار تاریک و تارم نذار بیشتر از این غصه رو رو کوله بارم نذار چشم انتظارم نذار
نت ویولن چشم انتظار تاریک و تارم نذار بیشتر از این غصه رو رو کوله بارم نذار برای بی وفایی هزار بهونه داری هزار و یک شکایت از این زمونه داری چشم انتظارم نذار تاریک و تارم نذار بیشتر از این غصه رو رو کوله بارم نذار
نت ویولن چشم انتظار از سیاوش قمیشی
کلمات کلیدی : نت دونی , نت ویولن , نت متوسط ویولن , نت ویولن ناصر چشم آذر , notdoni , نت های ویولن ناصر چشم آذر , نت های ویولن , ویولن , ناصر چشم آذر , نت ناصر چشم آذر , نت های ناصر چشم آذر , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط ویولن , نت ویولن متوسط
0 notes
kokchapress · 2 months ago
Text
چرا جمهوری اسلامی ایران ضد مهاجرین افغانستانی است؟
سیامک بهاری   کشتار بیرحمانه آوارگان افغانستانی در مرزها، بار دیگر موضوع بی‌پناهی مهاجرین افغانستانی در ایران را مقابل چشم مضطرب جامعه گرفته است. توحش هنگ مرزی سراوان، در ارتکاب مکرر به جنایات هولناک، پنهان کردن آمران و عاملان این کشتار جمعی، تکذیب و جعل حقایق توسط جمهوری اسلامی در ادامه بیش از چهار دهه تبعیض و سرکوب و استثمار بیرحمانه مهاجر و پناهنده افغانستانی همچنان بی پاسخ مانده است.   «جابر»…
0 notes
sayron · 1 year ago
Text
طوبی
وقتی حرف از نقطه اوج در یک بدن نچرال میشه، بی شک بدن عضلانی و مافوق بشری طوبی، مصداق بارز شمرده میشه!... بدنی که مالامال از قدرته... قدرت غیر قابل وصف یه زن!... قدرت غیر قابل تصور یه مؤنث زیبا!... بدن نچرالی که حاصل ۲۰ سال تلاش، ممارست، استمرار و استقامته. ۲۰ سال پشتکار!... ۲۰ سال ورزش قدرتی و استقامتی مرگ آور!... بدن زیبا و قدرتمند طوبی مثل بدن یه شیر ماده قدرتمند عضله داره... قدرت و عظمت از درونش سرچشمه میگیره. هر مردی با دیدن هیبت خیره کننده و با ابهت طوبی سر تعظیم که هیچ، به خاک سجده می‌افته و الهه زیبایی و قدرت و عظمت رو پرستش میکنه؛ طوبی!... طوبی بی مانند... طوبی عضلانی... طوبی!... زنی که نماد قدرت بدنی و برتریه... زنی که قدرت بدنی و بدنی ورزیده تر از همه مردان دنیا داره... زنی که سال گذشته تمام رکورد های مسابقه نینجای آمریکایی رو جابجا کرد و مقابل چشمان بهت زده مردان، قوی ترین نینجای دنیا شد... قدرت از نوک ناخون های دستش شروع میشه‌... قادره هر کاری که دوست داره با هر کسی یا هر چیزی بکنه!... برای طوبی و بدنش که قله‌ی ورزیدگی و عظمته هیچ چیزی مانع نیست... هر مانعی نهایتاً فقط میتونه یه سرگرمی یا فان باشه واسه طوبی!
طوبی همسر منه!... صاحب و مالک منه!... طوبی یه شیرزن بختیاری که الان ۴۶ سالشه... از حدود ۲۶ سالگی که بچه پنجم مون رو به دنیا آورد، ورزش رو شروع کرد. طوبی ۱۳ سالش بود که با هم ازدواج کردیم. طوبی هیکل درشت و قد بلندی داشت. به دختر قوی جثه بختیاری بود با ۱۸۰ سانت قد. اما طعم زندگی رو نچشید! من صابر، ۲۱ سالم بود اون موقع. دست طوبی رو گرفتم و با خودم آوردم تهران. منم متاسفانه بچه بودم و کاملا سنتی و خشک با طوبی رفتار میکردم. نذاشتم مدرسه بره و اطرافیانم میگفتن دستش رو به بچه بند کن تا مدرسه رفتن از سرش بیوفته. اولین بچه ما (پوریا) وقتی بدنیا اومد که طوبی فقط ۱۴ سالش بود. ما بعد از پوریا صاحب ۴ تا دختر شدیم. یادمه بخاطر اون ۳ تا دختر اول طوبی رو خیلی کتک میزدم. یادم نیست چی شد و کی متقاعدم کرد که اجازه بدم طوبی شبانه درس بخونه. یادمه قبل از بارداری آخرش دیپلم رو گرفت. اما وقتی توی ۲۶ سالگی محیا متولد شد. من از خونه بیرونش کردم و فرستادمش لردگون خونه باباش. چند ماهی ندیدمشون، هم خودش و هم محیا رو. ۲۰ سال پیش بود. دست پوریا که ۱۲ سالش بود رو گرفتم و بردم کویت با خودم. که ای کاش پام می‌شکست و نمیرفتم. چون وقتی ۱۰ سال بعد یعنی نوروز ۱۳۹۲ برگشتم زندگیم زیر و زبر شده بود.
من توی کویت عشق و حال میکردم. اما طوبی با ارثیه ای که از فوت باباش به عنوان تنها وارث براش مون��ه بود زندگی رو برای ۴ تا دخترش و البته خودش ساخت. بعد از ۱۰ سال برگشتم، با این تصور که احتمالا تا الان طوبی غیابی طلاقش رو گرفته. قصد داشتم برم اذیتش کنم و بچه هام رو ببینم. از طریق ارتباط با خواهرش تلفنش رو گرفتم و بهش زنگ زدم. یه روز عصر بهاری باهاش قرار گذاشتم و رفتم خونه اش. هیچوقت روزی که وارد خونه اش شدم رو یادم نمیره. یه خونه ویلایی بزرگ بود. توی یکی از محلات شرق تهران. وقتی هیبت و هیکل عضلانی طوبی رو دادم بدنم یدفه یخ کرد.
Tumblr media
کاملا لخت بود و بدنش پوشیده بود از عضلات!... 😰😰😰 با اون قد بلندش جلوم ایستاده بود، لبخند طعنه آمیز و زیباش روی لبهاش بود. چهره اش خیلی تغییر کرده بود... حس قدرت و اقتدار... حس اعتماد بنفس و اطمینان... حس برتری و سیادت توی چشماش دیده میشد. بهم گفت:« صابر کوچولوی من... بالاخره اومدی؟...» من از وحشت بدنم میلرزید. یدفه دویدم به سمت در خروجی که به حیاط باز میشد و... 😱😱😱
Tumblr media
یه دختر جوان با قد بلند، موهای بلوند بلند که روی دوش و سینه هاش ریخته بود، چشمان سبز و بدن عضلانی با یه شورت و نیم تنه سبز رنگ و نیمه برهنه جلوی در ایستاده بود و به شکل عجیبی نگام میکرد. زبونم قفل شد... دختره نیشخند معنی داری زد و گفت:« سلام بابایی... منو یادت نمیاد؟... سحر ام... » پشماااااااااااااااامممم 😱😱🤯🤯 دختر بزرگم سحر؟!!! 🫨🫨🫨 دختری که وقتی ۱۲ سالش بود، گذاشتمش و رفتم. یدفه صدای طوبی رو پشت سرم شنیدم که گفت:« کوچولوی من!... کجا میخوای بری؟... سحر دلش واست تنگ شده! 😏» من مثل موشی که به تله افتاده باشه سراسیمه دنبال راه فرار بودم... دویدم به سمت راست و 😱😱😱
Tumblr media
یکی دیگه از دخترام که احتمالا نازنین بود، با بدن کاملا برهنه در حالی که دست عضلانیش رو به کمر زده بود و یکی از پاهاش رو روی مبل گذاشته بود ایستاده بود. سینه های جوان و زیبای عضلانیش که سفت و محکم و مثل دو تا گنبد زیبا خودنمایی میکردن. بدنش خیلی خیلی زیبا و ورزیده بود ولی توی چشمای قشنگش نگاه وحشتناکی دیده میشه. نگاهی که معلوم بود میخواد کونمو پاره کنه. با حالت نا امیدی برگشتم پشت سرم که تنها سمتی بود که باقی مونده بود رو نگاه کردم.
Tumblr media
مهلا ی ۱۶ ساله با بدن عضلانیش و یه شورت و سوتین سبز مغز پسته ای که پستونای بزرگش سوتین دکلته و بدون بند رو در جا نگهداشته بود جوری داشت توی چشمام نگاه میکرد که بدنم به لرزه افتاد. طوبی گفت:« صاااابر!... عزیزم... بچه ها دلشون واست تنگ شده... یکم بمون پیشمون...😏😆» و زد زیر خنده و با قدمهای آروم و قدرتمند شروع کرد بهم نزدیک بشه... سه تا دختر هم از هر سمت به آرومی بهم نزدیک شدن. بدنم میلرزید و عرق مرگ روی پیشونیم نشسته بود. پاهام میلرزید و قدرت ایستادن نداشتم... زانو زدم جلوشون... شروع کردم التماس کردن به هر کدوم... اما اونا جواب نمی‌دادن... چهره مهلا ی ۱۶ ساله از همه ترسناک تر بود... بدنش ورزیدگی عجیبی داشت... ساعدهاش مملو بود از رگ... سیکس پکش بیرون زده بود و دوتا رگ روی پک های قدرتمندش بیرون زده بود... با التماس و استیصال برگشتم به طوبی التماس کردم:« طوبی!... تو رو خداااا... عزیزم... طوبی غلط کردم... طوبی گوه خوردم... عزیزم جبران میکنم...» طوبی که نیشخند تحقیرآمیزی روی لبش داشت گفت:« جبران؟... حتماً 😏... حتما جبران میکنی!... مجبورت میکنم که جبران کنی!...😈» بدنم لرزید... بغضم ترکید و اشکم جاری شد... آخه اون چهارتا ماده شیر عضلانی کمتر از ۲ متر باهام فاصله داشتن... منو کاملا احاطه کرده بودن. گریه میکردم و میلرزیدم و التماس میکردم... ضجه میزدم!... طوبی با بدن شگفت‌انگیزش نزدیک و نزدیک تر شد... من زانو زده بودم و مقابل کص تپلش بودم... همزمان با ترس و گریه، مات تماشای عضلات و بدن با شکوه طوبی بودم... سیکس پک برجسته‌ای داشت... عضلات موربی پهلوهاش بیرون زده بود... یه پیرسینگ بزرگ توی نافش بود و دو تا عضله ی بزرگ زیر نافش تا کص کلوچه و تپلش امتداد داشت. عضلات چهارسر رون هاش از هیکل من بزرگتر بودن. سرمو بلند کردم و بهش نگاه کردم... از بالای پستونای بزرگش جوری بهم نگاه میکرد که از وحشت زار زدم و گفتم:« طوبی!!! 😭😭 تو رو خدا بهم رحم کن😭😭😭...» لبخند ترسناک روی لباش محو نمیشد... دست های عضلانیش که بخاطر کت‌های بازش هیبت پشم ریزونی داشت رو دیدم. روی ساعدهای قطورش تتو داشت. دست چپش که ناخن های کاشت شیری رنگی داشت رو بی اختیار گرفتم شروع کردم به بوسیدن:« طوبی... دستتو میبوسم... طوبی تو رو خدا ازم بگذر... طوبی بخدا پشیمونم... طوبی ازت خواهش میکنم 😭😭😭» طوبی جواب نمیداد و فقط بی تفاوت بهم نگاه میکرد. و اون لبخند وحشتناک!...😰😰😰
یدفه متوجه انگشت حلقه دست چپش شدم که خالیه و یه تتو روی همون بندی که حلقه قرار میگیره داره... خیلی فشرده چیزی نوشته بود... 😱😱😱😱 نوشته بود:« ک�� لیس ابدی من، صابر!» بدنم لرزید و با وحشت دستشو رها کردم و نه نه کنان نشستم روی زمین و خودمو کشیدم عقب... طوبی گفت:« چی شد کوچولو... روش رو خوندی؟...😏😆» و زد زیر خنده. من یهو خوردم به سد محکم پاهای عضلانی سحر... هر چهار نفرشون بهم میخندیدن. بالا رو نگاه کردم... سحر از ورای عضلات ورزیده اش داشت پایینو نگاه میکرد و بهم میخندید و گفت:« بدبخت بیچاره!...»
من دیگه تا ماهها نتونستم از اون خونه خارج بشم!... تا ماه ها! طوبی و دخترام بلاهایی به سرم آوردن که حتی یادآوریشون هم بدنمو میلرزونه. اما بعدا براتون میگم!
همه چیز در زندگی من در ید و قدرت و اراده طوبی ست. در واقع طوبی مالک و صاحب همه چیزه... حتی زندگی و جون من! من همیشه توی خونه هستم... طوبی وادارم کرد تمام اموالم، من جمله اموال کویتم رو بنامش بزنم. و الان صاحب مال و جان منه!...
طوبی با وجود قدرت بدنی مافوق بشری و خشن و بی رحمی که داره، مهربونی و لوندی مثال زدنی داره. اما تا سالها من فقط روی بی رحمش رو دیدم. فقط کافیه هر مردی از دستورات و قوانین طوبی سرپیچی کنه، ممکنه حتی فردا رو نبینه! من میدونم که طوبی قصد گرفتن جونم رو نکرده تا الان. چون اگر قصد کنه، گرفتن جون من از له کردن یه مورچه بین انگشتانش هم براش راحت تره. ولی به چشمم له شدن مردهای زیادی توسط طوبی رو دیدم! 😱😱😱😱
Tumblr media
841 notes · View notes
efshagarrasusblog · 8 months ago
Text
‼️احمدرضا بهاری #کازرون #فارس
‼️احمدرضا بهاری #کازرون #فارس عضو اطلاعات سپاه کازروناین مزدور از نیروهای سرکوبگر آزادیخواهان کازرون در قیام واعتراضات ۱۴۰۱ میباشد که در حال حاضر از نیروهای سرکوبگر وآزارگر بانوان کازرون میباشدمحل ماموریت:کازرون، خیابان خمینی ملعون ،کوچه بانک مسکن، نرسیده به حمام بهارستان قدیم هرگونه اطلاعات و مشخصات ازاین مزدور را در اختیار راسویاب قرار دهید 🔸هشدار به تمامی مزدوران و سرکوبگران در نظام جمهوری…
Tumblr media
View On WordPress
0 notes
sayron · 5 months ago
Photo
#آینده
#آرتمیس
(۲)
محل کار من میدون تجریشه. من در واقع تو دفتر یه روزنامه مهم کار عکاسی خبری میکنم. بعد از اون روز و ملاقات آرتمیس توی مترو، از طریق واتساپ، آی دی اینستاگرامش رو هم گرفتم و فالوش کردم. پیجش پرایوت بود ولی چون باهاش هماهنگ کرده بودم، ریکوئستم رو زود اکسپت کرد.
و من با دیدن اولین پست هاش، تمام پشمام فر خورد! 😯😮😧😨🫨 پیجش پر بود از فیگور با بیکینی های لامبادای پارچه ای و تمرینهای پشم ریزونش توی باشگاه با بدن نیمه برهنه و غرق در عضلات ورزیده و تنومند! 😱🤯 همه استوری هاش رو هایلایت کرده بود... اونم چه هایلایت هایی... راستش نشد!... نشد با عکسها و فیلمهاش و اون بدن خفن جق نزنم!
این گذشت و من هر روز فعالیت ها، استوری ها و پستهای آرتمیس رو دنبال میکردم. تا اینکه یه روز که تولد یکی از بچه های تحریریه بود برای خرید کیک تولد از دفتر زدم بیرون. ساعت حوالی ۹ صبح یه روز بهاری بود. وقتی وارد شرینی فروشی شدم با دیدن آرتمیس خشکم زد.😮😳
آرتمیس تو حالت نیم رخ ایستاده بود و فقط یه نیم تنه سفید تنش با یه شورت جین تنش بود. با دو تا بوت گاو چرونی. موهای طلایی بلندش هم باز بود و روی شونه ها و کوله های عضلانیش ریخته بود. با اقتدار رویبروی ویترین ایستاده بود و منتظر آماده شدن سفارشش بود. حواسش به من یا کس دیگه ای نبود. سرش پایین بود و با آیفونش داشت کار میکرد. چیزی که منو مبهوت کرد زیبایی بود... زیبایی و قدرت... زیبایی و صلابت... زیبایی و عظمت... زیبایی و قدرت یه دختر... بازوی قطور و عضلانیش با سرشونه ی گرد و بزرگش و بند باریک نیم تنه اش که روی کوله هاش موندگار نشده بود و توی مرز بین اون کول های درشت و سفت و سرشونه های عضلانی آروم گرفته بود. برجستگی های کوه وار عضلات کتف و کمرش هم توی ��یمرخ، طوفانی بود. عضلات سیکس پکش با پیرسینگ نافش از یه ظرف و عضلات پشت بازو و جلو بازو و ساعدش که توی نور روشنایی کم فروشگاه سایه روشن ایجاد کرده بود و برجستگی عجیب و غریب بازوان توانمندش رو به رخ میکشید. احجام خیره کننده عضلات سرینی و پشت و جلوی رونهاش! 😱🤯 و شورتی که از بالا برای دور کمر عضلانی آرتمیس گشاد و از پایین برای قطور رون و سرینی بزرگ این دختر تنگ بود. 🤯🤯 اما پارادکس همه این عضلات و صلابت و اقتدار موهای زیبا و نازی بود مثل هاله ای نیم رخ معصومانه یه دختر خوشگل ایرانی رو پوشونده بود و از نیم رخ بینی قشنگ و نازش و مژه های بلندش دل منو برده بود. ظرافت و زیبایی بی حد از یک طرف و قدرت زایدالوصف این بدن از طرف دیگه. کیرم واسه اش بلند شد. 💦
اون اصلا متوجه ورود من نشده بود. منم مات و مبهوتش بودم که با صدای فروشنده که گفت:« آقا بفرمایید...» هم من و هم آرتمیس به خودمون اومدیم. برگشت و نگاه جستجوگری به سمت در کرد و منو دید. باورم نمیشه که انقدر زود منو شناخت و لبخند شیرینی روی لباش نقش بست. سریع بهش سلام کردم و آرتمیس هم با لبخند مسحور کننده اش گفت:« سلااااام آقا مبین عکاس باشی...» و اومد سمتم. منم رفتم سمتش. آغوشش رو باز کرد و دست روی شونه هام گذاشت و صورتم رو بوسید. منم در حالی باهاش رو بوسی کردم دو طرف کمر عضلانی و سفتش رو لمس کردم. با اشتیاق و ذوق پرسید:« حالت خوبه مبین جان؟...» من که از گرمی برخورد آرتمیس شوکه شده بودم به تته پته افتاد و اونم زد زیر خنده و گفت:« الهی... چرا دست و پاتو گم کردی؟... نگران نباش من اینجام 🫦» من که عرق سرد روی پیشونیم نشسته بود گفتم:« نه... نه... خوبم... راستش فکر نمبکردم اینجا ببینمت...» آرتمیس با همون لبخند مست کننده گفت:« منم همینطور عزیزم!... خیلی خوشحال شدم... راستی اون عکسایی که اونروز ازم گرفتیا...»
- خب؟!
+ عالی بودن... پستشون کردم!
- آره منم لایک کردم..‌.
+ اوهووووم... کلی از دوستام سراغ عکاسشون رو میگیرن ازم... باورت میشه که الان توی فکرت بودم؟
- واقعاً ؟!!!
+ آره... بیا بشین تا بهت بگم.
اونجا یه تعدادی صندلی بود و نشستیم. ارتمیس پاهاش رو که خدای عضله بود رو انداخت روی هم. موهاش رو دور قرص خوشگل صورتش مرتب کرد. من مبهوت نگاه به عضلات پاهاش بودم. یهو به صورتش نگاه کردم و دیدم اون داره لیش رو گاز میگیره. چشمکی بهم زد و گفت:« میخوای؟» رنگم پربد و گفتم:« چی؟»
+ میخوای لمسشون کنی؟... 😈 عضلاتمو میگم
- راستش من تا حالا دختری به این زیبایی با این همه عضله ندیدم... ببخشید که چشم چرونی کردم 😔
آرتمیس چونه ام رو گرفت و صورتم رو بلند کرد و تو چشمام نگاه کرد و گفت:« نه!... این اسمش چشم چرونی نیست!... دیگه اینو نگو... خب؟»
- چشم
+ آفرین عزیز دلم 💜... راستش الان داشتم نظرات دوستام زیر پستام رو میخوندم... همه ازم آدرس آتلیه یا پیجت رو میخوان... میخواستم زنگت بزنم که یهو دیدم اینجایی... ذوق کردم 🫦
من به آرتمیس گفتم که آتلیه عکاسی ندارم فعلا ولی آتلیه دوستام هست که میتونم واسشون اونجا عکسی کنم و حتی تو محیط های دیگه هم میشه. خدا رو شکر امکاناتم کامل هستش. آرتمیس پرسید:« میخوام از خودمم هم زیاد عکس بگیری!... میتونی بیای باشگاه؟...»
یهو خشکم زد و آرتمیس لبخندی زد و گفت:« نگران نباش مثلا تایم خلوتی یا تعطیلی بیای برای عکاسی... آخه دوستام همشون بدنسازن و میدونی؟... عکسای توی باشگاه خیلی خفن میشه... میتونی؟» من عین خری که تی تاپ بهش دادن سریع گفتم:« البته... چرا که نه!» لبخند رضایت روی لبهای قشنگ آرتمیس نشست و لپاش گل انداخت.
ما بیشتر از نیم ساعت توی شیرینی فروشی با هم حرف میزدیم و آرتمیس هم کامنت ها رو نشونم داد و هم یکسری از دوستاش رو بهم معرفی کرد. منم تا شد از بدنش، تمریناتش و قدرت و زیباییش تعریف کردم و خلاصه براش کص لیسی کردم. البته عمدی نبود و من واقعا نمیتونستم از کنار اون حجم از زیبایی و قدرت راحت بگذرم.
به هر حال آرتمیس که کیک تولد یکی از دوستاش رو سفارش داده بود رو گرفت تا عصری توی باشگاه سورپرایزش کنن و رفت. منم که بچه های دفتر بخاطر دیر کردنم گوشیم رو سوراخ کرده بودن سریع یه کیک گرفتم و رفتم دفتر.
Tumblr media
Peyton Dutcher
131 notes · View notes
eplanetbrokers · 8 months ago
Text
هفته نامه ای پلنت تایمز شماره 9
اولین هفته نامه تخصصی فارکس در ایران
با فرارسیدن بهار، طبیعت جامه نو بر تن می‌کند و نگرشی تازه به زندگی می‌بخشد. زمستان و سرمایش، همچون معاملات سخت و ضررده که به پایان می‌رسند، به انتهای خود رسیدند و فصلی نو، ‌همچون بهاری همراه با ایده‌های نو در فصل جدید زندگیمان و معاملاتمان ورق خورد.
ای‌پلنت بروکرز فرا رسیدن نوروز باستانی را به شما تبریک می‌گوید و سالی سرشار از سلامتی، شادکامی، تصمیمات درست و معاملات سودمند برایتان آرزومند است.… برای مشاهده و دانلود هفته نامه ای پلنت تایمز شماره 9 کافیه از طریق لینک انتهای متن اقدام کنید .
 در هفته نامه ای پلنت تایمز شماره 9 به چه موضوعاتی پرداختیم :
نگاهی به تقویم اقتصادی در هفته گذشته 18 مارس تا 22 مارس
اخبار کوتاه ، مهمترین خبرهای اقتصادی در هفته ای که گذشت
رویدادهای مهم در هفته پیش رو 25 مارس تا 29 مارس
هفته نامه ای پلنت تایمز به عنوان راهنمایی جامع، به شما در درک و تحلیل حرکت قیمت ها در بازارهای جهانی یاری میرساند. هدف ما درمجله ای پلنت تایمز شماره 9، ایجاد بستری مناسب برای آگاهی معامله‌گران از عوامل موثر بر قیمتها و آماده سازی آنها برای رویدادهای مهم هفته پیش رو است. تیم تحلیلی بروکر فارکس ای پلنت با ارائه نظرات و تحلیلهای بی طرفانه، شما را در مسیر تصمیم گیری آگاهانه در معامالتتان همراهی میکند
دانلود هفته نامه ای پلنت بروکرز شماره 9
Tumblr media
0 notes
akk0304 · 9 months ago
Text
دو قدم مانده به خندیدن برگ
یک نفس مانده به ذوق گل سرخ
چشم در چشم بهاری دیگر
تحفه‌ای یافت نکردم که کنم هدیه‌تان
یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی‌تان
0 notes
shalomelohim · 10 months ago
Video
youtube
سرود پرستشی مثل باران بهاری / sorod parasteshi mesle baran bahari - Comme une pluie de printemps par Ahle Khane (Farsi Iranian - Persian Song)
“ Connaissons, cherchons à connaître l'Eternel ; Sa venue est aussi certaine que celle de l'aurore. Il viendra pour nous comme la pluie, Comme la pluie du printemps qui arrose la terre. “ (Proverbes 16:15)
♥  ♥  ♥
[Refrain] مثل باران بهاری Mesle barane bahari Like the spring when rains Comme au printemps quand il pleut ای روح القدس ببار Ey Roholghodos bébar Oh holy spirit rain over me, Ô Esprit Saint, fais pleuvoir sur moi, تازه کن باغ وجودم Taze Kån Baghe Vojodam To renew the garden of my existence Pour renouveler le jardin de mon existence تا شوم پر برگ و بار Ta Shavam porbarg å bar And become full of leaves and fruits Et se rassasier de feuilles et de fruits تا پر شوم از روح خدا Ta pår shavam az rohe khoda To enrich me from the God’s soul Pour enrichir mon âme de Dieu از آتش پاک تو Az atashe pake to To be flown of your pure holy fire D’être transporté de ton feu sacré pur میوه های بسیار آورم Mivehaye besyar avaram Enabling me to bring so much fruits Me permettant d’apporter tant de fruits چون شاخه تاک تو Chon Shakheye taak e to As worthy as your vine branch Aussi digne que ton sarment de vigne
گه گاه نفس و گاهی دنیا Gahgah nafs å gahi donya ya vasvase ye sharir Sometimes my Self ego and some often the world Parfois mon ego et parfois le monde میخواهند خشکم کنند عیسی Mikhahand khoshkam kånand Issa Want to get me away from you and make me dry, oh Jesus Veulent m’éloigner de toi et me dessécher, ô Jésus رویت را از من نگیر Rooyat raa az man magir So please don’t take your visage away from me Alors, s’il te plaît, ne détourne pas ton visage de moi
[Refrain]
محبّت، ایمان، خوشی و حِلم Mohabat, Iman Khåshi å Helm dar man shåkofa nama But help me to get flourished with Love, faith, joy and gladness Mais aide-moi à m’épanouir dans l’Amour, la foi, la joie et l’allégresse سلامتی، فروتنی و Salamati fårotani å Healthy, humility and Dans la sainteté, l’humilité et یک عشق بی انتها Yek eshghe bi enteha An Infinite Love Un amour infini
[Refrain]
0 notes
mahurmusic · 10 months ago
Text
گل لاله نماد چیست؟
این گل دارای رنگ‌بندی متنوعی است که هر رنگ آن نماد خاص خودش را دارد. برای مثال لاله‌ قرمز به معنی عشق، لاله سفید با ارزش بودن، زرد نماد افکار شاد و بنفش نمایانگر وفاداری همیشگی است. با توجه به تنوع در رنگ و معانی هر رنگ از رنگ‌های گل لاله برای هر مناسبتی دست‌تان در سفارش و خرید آنلاین و اینترنتی گل لاله یا سفارش و خرید گل لاله از گلفروشی ها باز است.
لاله‌ها معانی نمادین مختلفی دارند ، اما معمولاً نشان‌دهنده عشق عمیق و بی‌مصرف هستند. به عنوان گل های بهاری ، آنها همچنین با تولد دوباره و شروع های جدید مرتبط هستند.
طبیعتاً رنگهای مختلف معانی مختلفی نیز دارند:
لاله های قرمز
لاله های قرمز را نمادی از عاشقانه و عشق می‌دانند. از زمان های قدیم رنگ قرمز نماد عشق و محبت خالص بوده است. هدیه دادن یک دسته گل زیبا از لاله های قرمز به عزیزانتان مطمئنا روحیه آنها را شاد می کند. لاله های قرمز یک هدیه عالی برای مناسبت روز ولنتاین هستند و همچنین حال و هوای بسیار ��مانتیکی به شما می دهند.
لاله های قرمز حال و هوای بسیار رمانتیک و شادی را ایجاد می کنند که برای یک قرار عاشقانه یا خواستگاری ایده آل است
لاله های نارنجی
لاله های نارنجی نماد درک و مراقبت است. در زمان‌های ��دیم لاله‌های نارنجی را به مردم می‌دادند تا مشاجره و نزاع بین آنها را حل کنند. لاله های نارنجی از نظر بصری بسیار دلپذیر هستند. آنها جو بسیار شاد و مثبتی به فضا می دهند. می توانید یک دسته گل زیبا از لاله های نارنجی را به دوستان خود یا هر یک از اعضای خانواده بدهید تا توجه خود را نسبت به آنها نشان دهید.
لاله های سفید
لاله های سفید نماد غم و اندوه و تسلیت هستند. رنگ سفید ملایم لاله ها حال و هوای بسیار آرام و شادی به فضا می دهد. لاله های سفید معمولاً در مراسم خاکسپاری اهدا می شوند زیرا رایحه ملایمی دارند که فضای را شاد نگه می دارد. یک دسته گل لاله سفید همراه با یادداشت «از دست دادنت متاسفم» برای ابراز همدردی شما عالی است.
لاله ها همچنین برای اهداف تزئینی در مراسم خاکسپاری استفاده می شوند زیرا از نظر بصری بسیار دلپذیر هستند. لاله‌ها فضا را آرام می‌کنند، بنابراین بهترین گلی هستند که می‌توانید برای ابراز ناراحتی به کسی بدهید.
لاله های صورتی
هیچ چیز مانند یک دسته گل بزرگ از لاله های صورتی زیبا” تبریک” نمی گوید. فرقی نمی‌کند ارتقای شغلی را جشن بگیرید، گل تبریک تولد یک نوزاد جدید یا فارغ‌التحصیلی از دانشگاه ، لاله‌های صورتی برای هر کسی که آنها را دریافت می‌کند، آرزوی موفقیت و خوشبختی می‌کند.
لاله های صورتی نماد مراقبت و محبت است. درست مانند لاله های قرمز، لاله های صورتی نیز یک گل بسیار رمانتیک محسوب می شوند. آنها برای یک قرار عاشقانه یا خواستگاری ایده آل هستند. لاله‌های صورتی حالتی بسیار شاد و رمانتیک ایجاد می‌کنند که برای قرار ملاقات ایده‌آل است.
دسته گل لاله بنفش
لاله های بنفش
لاله های بنفش نماد اقتدار و نفیس هستند. گل لاله بنفش یکی از کمیاب‌ترین رنگ های لاله است. در زمان های اولیه، فقط در باغ ملکه الیزابت یافت می شد. پوشیدن لاله بنفش در انگلستان باستان ممنوع بود. فقط خانواده سلطنتی می توانستند از لاله های بنفش استفاده کنند.
لاله های زرد
گل لاله زرد به معنی عشق ناامید و حسادت است. از زمان های قدیم رنگ زرد به عنوان رنگ حسادت دیده می شد. رنگ زرد روشن لاله ها از نظر بصری بسیار دلپذیر به نظر می رسد. لاله ها حس شادی و مثبت را به فضا می آورند.
لاله های زرد برای هر مناسبت شادی مانند جشن سالگرد یا جشن تولد عالی هستند. ما می توانیم تضمین کنیم که دوستان، خانواده یا عزیزان شما مطمئناً یک دسته گل عمودی از گل لاله های زرد را دوست دارند. فروشگاه ��ا یکی از بهترین مجموعه های لاله های زرد را دارد که می توانید از بین آنها انتخاب کنید.
0 notes
notdoni · 6 days ago
Text
نت پیانو آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی
نت پیانو آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی
نت دونی , نت پیانو , نت متوسط پیانو , نت پیانو ناصر چشم آذر , notdoni , نت های پیانو ناصر چشم آذر , نت های پیانو , پیانو , ناصر چشم آذر , نت ناصر چشم آذر , نت های ناصر چشم آذر , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط پیانو , نت پیانو متوسط
پیش نمایش نت پیانو آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی
Tumblr media
نت پیانو آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی
دانلود نت پیانو آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی
خرید نت پیانو آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی
جهت خرید نت پیانو آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی روی لینک زیر کلیک کنید
نت پیانو آهنگ چشم انتظار از سیاوش قمیشی
نت پیانو چشم انتظار سیاوش قمیشی
تنظیم نت پیانو » گروه نت دونی
آهنگساز » ناصر چشم آذر
جهت مشاهده نسخه های دیگر از طریق لینک های زیر اقدام کنید
نت پیانو چشم انتظار سیاوش قمیشی
نت کیبورد چشم انتظار سیاوش قمیشی
نت گیتار چشم انتظار سیاوش قمیشی
نت ویولن چشم انتظار سیاوش قمیشی
نت فلوت چشم انتظار سیاوش قمیشی
متن آهنگ چشم انتظار سیاوش قمیشی
ای که سیاهه چشمات همرنگ روزگارم از دست تو چه روز و چه روزگاری دارم هزار تا وعده دادی نیومدی مارو کاشتی این دل مهربونو چشم انتظار گذاشتی برای بی وفایی هزار بهونه داری هزار و یک شکایت از این زمونه داری ای که سیاهه چشمات همرنگ روزگارم از دست تو چه روز و چه روزگاری دارم هزار تا وعده دادی نیومدی مارو کاشتی این دل مهربونو نت دونی چشم انتظار گذاشتی نت پیانو چشم انتظار
برای بی وفایی هزار بهونه داری هزار و یک شکایت از این زمونه داری چشم انتظارم نذار تاریک و تارم نذار بیشتر از این غصه رو رو کوله بارم نذار چه روز و روزگاریه وای چه شبای تاریه دل پی بی قراریو عاشق ما فراریه اون روز و روزگاری بود زمستون و بهاری بود تو شادی و تو غصه مون حال و هوای یاری بود برای بی وفایی هزار بهونه داری هزار و یک شکایت از این زمونه داری چشم انتظارم نذار تاریک و تارم نذار بیشتر از این غصه رو رو کوله بارم نذار چشم انتظارم نذار
نت پیانو چشم انتظار تاریک و تارم نذار بیشتر از این غصه رو رو کوله بارم نذار برای بی وفایی هزار بهونه داری هزار و یک شکایت از این زمونه داری چشم انتظارم نذار تاریک و تارم نذار بیشتر از این غصه رو رو کوله بارم نذار
نت پیانو چشم انتظار از سیاوش قمیشی
کلمات کلیدی : نت دونی , نت پیانو , نت متوسط پیانو , نت پیانو ناصر چشم آذر , notdoni , نت های پیانو ناصر چشم آذر , نت های پیانو , پیانو , ناصر چشم آذر , نت ناصر چشم آذر , نت های ناصر چشم آذر , نت های گروه نت دونی , نت های متوسط پیانو , نت پیانو متوسط
0 notes
thefootofan · 10 months ago
Link
0 notes
bornlady · 10 months ago
Text
سالن زیبایی نگار محمدی : او گفت: "این جایی برای خواستگاری نیست. اگر واقعاً می خواهید با من ازدواج کنید، باید به Otter's Holt بیایید و من را به درستی جلب کنید." اما چشمان او جواب مرا داده بود. رنگ مو : احترام ایشان گروه کوچکی از مردان، سه محکوم و دو زندانبان، زیر طاق بزرگ گرانیتی که به زندان دارتمور منتهی می‌شود، چرخیدند. به سمت چپ چرخیدند و از کنار باغ فرماندار با تخت‌های همجنس‌گرای لاله‌ها و سنبل‌ها گذشتند. سالن زیبایی نگار محمدی سالن زیبایی نگار محمدی : و همچنان با سرعتی تند، چند دقیقه بعد وارد خیابان اصلی پرینس‌تاون شدند. در اینجا آنها در مقابل ساختمان سنگی افسرده‌ای که روی آن کتیبه‌ای وجود داشت که «اتاق‌های تفریح» را اعلام می‌کرد، توقف کردند. دو روستایی در آن طرف جاده ایستاده بودند و مشغول گفتگو بودند، اما فراتر از نگاه های کوتاه، هیچ علاقه ای به ورود مهمانی نداشتند. لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه برای ساکنان پرینس‌تاون، منظره محکومان و نگهبانان آن جذابیتی را که هنوز برای شهروندان شهرهایی که موقعیت کمتری دارند، از دست داده است. فقط بازدیدکنندگان هتل هستند که خیره می شوند و در موقعیت کنونی هیچ بازدیدکننده ای در مورد آن وجود نداشت. همه آنها در لنگرگاه بودند، بهترین صبح بهاری را به دست آوردند. سالن زیبایی نگار محمدی : و به همان اندازه ماهی قزل آلا که ممکن است سرنوشت را فریب دهد. یکی از نگهبانان در را باز کرد و گروه کوچک پله ها را سوار کردند و وارد ساختمان شدند. فضای داخلی مطمئناً برخی از آثار تفریحی را نشان می دهد که به بیرون اشاره شده است. در انتهای اتاق صحنه‌ای برای صحنه‌ای بیرون از خانه قرار داشت. لینک مفید : سالن زیبایی ملکه اینستاگرام در حالی که تعدادی صندلی روی بدنه سالن انباشته شده بود نشان می‌داد که نوعی سرگرمی تحت تأمل اولیه است. نگهبانی که در را باز کرده بود گفت: "همه صندلی ها باید در ردیف قرار گیرند." "قسمت جلویی را خیلی نزدیک صحنه نگیرید و در وسط یک فضای خالی بگذارید تا مردم بتوانند از داخل و خارج عبور کنند. بسکام، شما هم با من بیایید!" محکوم خطاب شد. سالن زیبایی نگار محمدی : مردی تنومند حدوداً شصت ساله، با چشمان مشکی براق، نگهبان را با پله‌های کوچکی در کنار صحنه به اتاقی فراتر رفت. این یک نوع آپارتمان غیر توصیفی بود که ظاهراً هدف سه گانه اتاق سبز، اتاق رختکن و استودیو نقاش صحنه را انجام می داد. یک سبد بزرگ نمایشی ب�� برچسب کلارکسون روی آن در مرکز زمین قرار داشت و چند تکه بوم صحنه خالی در انتظار دست هنرمند روی دیوارها قرار داشت. لینک مفید : سالن زیبایی کیمیا خداوردی نگهبان با تکان دادن انگشت شست خود به مقالات دوم گفت: "این آنها هستند، بسکامب." "ما از شما می خواهیم که یک اتاق را روی آنها نقاشی کنید. قرار است اتاق دانش پژوه در کالج آکسفورد باشد. آیا فکر می کنید می توانید این کار را انجام دهید؟" محکوم سرش را تکان داد. "این برای "عموی دیک" است، اینطور نیست، قربان؟ او کشید. "من مجموعه را به یاد دارم. سالن زیبایی نگار محمدی : آن را از گالری در Strand قدیمی دیدم." نگهبان گفت: درست است. "خب، شما با آن هل می کنید. رنگ ها و قلم های شما هستند." او به یک میز چوبی کوچک اشاره کرد که در آن انبوهی از لوازم نقاش صحنه چیده شده بود. محکوم به آهستگی در اتاق پرسه می زد و تکه های مختلف بوم را با چشم انتقادی بررسی می کرد. لینک مفید : سالن زیبایی پریا کوی فیروز سپس، با انتخاب بزرگ‌ترین، میز را کنارش کشید و پالت را در دست گرفت و شروع به آماده کردن رنگ‌هایش کرد. به زودی مشخص شد که او در کار خود مبتدی نیست. چند ضربه جسورانه در زغال چوب که با آن طرح خود را ترسیم می کرد، آن همه استحکام و دقت را داشت که فقط از تمرین طولانی ناشی می شد. سالن زیبایی نگار محمدی : نگهبان با چشمانی شیفته به این روند خیره شد. ظهور تدریجی یک فضای داخلی در کالج آکسفورد، در پاسخ به تزیینات ظاهراً غیرمسئولانه یک محکوم، به نظر می‌رسید که او از معجزه لذت می‌برد. تنها حس آهنین نظم و انضباط که در روابط آنها رسوخ کرده بود، مانع از ابراز آشکار تحسین خود از هنرمند شد. پس از تماشای کار برای حدود یک ربع، او با اکراه از جای خود بلند شد و تفنگی را که روی صندلی متعادل کرده بود. لینک مفید : سالن زیبایی شادلین فردوس غرب برداشت. او گفت: "من روی صحنه می روم تا در مورد پایه های گاز ببینم، Bascombe." "من یک دقیقه دیگر برمی‌گردم. شما با آن رنگ‌آمیزی ادامه دهید. اگر بتوانید آن را مدیریت کنید، ما می‌خواهیم آن را برای روز جمعه آماده کنیم." او از اتاق عبور کرد و به دری رسید که ظاهراً به خیابان باز می شد و با چرخاندن دستگیره، خود را راضی کرد که در آن به درستی قفل شده است. سالن زیبایی
نگار محمدی : سپس، پس از یک نگاه نهایی به دور و آخرین نگاه تأییدکننده به بوم، از در خروجی باریکی که به صحنه منتهی می‌شد، انبوه شد. برای یک دقیقه یا بیشتر پس از خروج، محکوم به نقاشی ادامه داد. او در حال طراحی در طرح کلی یک شومینه بود و ظاهراً این عملیات تمام توجه او را به خود جلب کرد. در حین کار، آهسته و آرام سوت می زد و هر از چند گاهی به عقب برمی گشت تا به زحماتش فکر کند. لینک مفید : سالن زیبایی کیمیا شعبه افراسیابی سرانجام برسش را روی زمین گذاشت و با خمیازه‌ای طولانی، با بی‌حالی به او خیره شد. چشمش به سبد بزرگ وسط اتاق افتاد. با نوعی کنجکاوی بیهوده برای لحظه ای به آن خیره شد، سپس با نگاهی سریع به دری که نگهبان از آن بیرون رفته بود، بی صدا قدم برداشت و درب را برداشت. داخل آن چند کت و شلوار لباس بود که به طور مرتب تا شده و در دسته های جداگانه بسته شده بودند. سالن زیبایی نگار محمدی : دو یا سه جعبه مقوایی نیز وجود داشت که هر کدام با نامی متفاوت بود. محکوم برای لحظه ای متفکرانه به آنها فکر کرد. سپس با پوزخندی ناگهانی خم شد و یکی از جعبه ها را بلند کرد. نگاه دوم به در به او اطمینان داد که هنوز دیده نشده است. با باز کردن یافته‌اش، محتویات آن را بیرون آورد. لینک مفید : سالن زیبایی ساره بیات یک کلاه گیس با دقت پوشیده از موهای خاکستری نقره‌ای. لحظه‌ای بعد او در مقابل شیشه‌ای کوچک روی دیوار ایستاده بود و با رضایت از تأثیر آن بر روی سر بریده‌اش می‌نگریست. این تحول مطمئناً موفقیت آمیز بود.
0 notes
mrymzare · 10 months ago
Text
بهترین هدیه تبلیغاتی در فصل بهار
بهار، فصلی است که طبیعت به زندگی بازمی‌گردد و همه چیز دوباره رویش می‌یابد. این زمان از سال، با هوای مطبوع و مناظر سرسبز، فرصت مناسبی برای تجدید روابط و ایجاد ارتباطات جدید در دنیای کسب‌وکار است. هدایای تبلیغاتی که در این فصل ارائه می‌شوند، نه تنها راهی برای نشان دادن قدردانی و سپاسگزاری به مشتریان و همکاران هستند، بلکه فرصتی برای نمایش خلاقیت و همچنین تقویت برند و تصویر شرکت به شمار می‌روند. انتخاب هدیه‌ای مناسب که با فصل بهار همخوانی داشته باشد، می‌تواند تأثیر عمیقی بر روابط تجاری داشته باشد و پیامی مثبت در مورد ارزش‌ها و توجه شرکت به جزئیات به همراه داشته باشد. در این مقاله، ما به بررسی ایده‌های متنوع و خلاقانه‌ای خواهیم پرداخت که می‌توانند بهترین هدایای تبلیغاتی برای فصل بهار باشند.
فهرست مطالب [نمایش]
اهمیت انتخاب هدیه تبلیغاتی مناسب
انتخاب هدیه تبلیغاتی مناسب، بخش مهمی از استراتژی بازاریابی هر کسب‌وکار است. هدیه‌ای که به دقت انتخاب شده و با فصل بهار همخوانی دارد، می‌تواند پیامی قوی به مشتریان، شرکای تجاری و کارمندان ارسال کند. این پیام می‌تواند شامل تقدیر و سپاس، تعهد به کیفیت، و توجه به جزئیات و ارزش‌های برند باشد. هدایای تبلیغاتی مناسب، علاوه بر ایجاد یک تجربه مثبت برای گیرنده، به افزایش آگاهی برند و تقویت وفاداری کمک می‌کنند.
در فصل بهار، هنگامی که طبیعت به رنگ و حیات تازه دمیده می‌شود، هدایایی که نماد رشد، تجدید حیات و نوآوری هستند، می‌توانند بسیار مؤثر باشند. این هدایا باید نه تنها جذاب و کاربردی باشند، بلکه باید به گونه‌ای باشند که ارتباط عمیق و معناداری با برند و پیام آن داشته باشند. به عنوان مثال، هدایای سبز مانند گیاهان داخلی یا محصولات اکو-فرندلی، می‌توانند نشان‌دهنده تعهد یک شرکت به پایداری و مسئولیت اجتماعی باشند.
همچنین، ارائه هدیه‌هایی که با نیازها و علایق گیرندگان هماهنگ هستند، نشان‌دهنده دقت و توجه شرکت به جزئیات است. این نوع توجه و دقت نه تنها ارتباطات مثبتی ایجاد می‌کند، بلکه احتمال به یاد ماندن و تأثیرگذاری برند را نیز افزایش می‌دهد.
بنابراین، انتخاب هدیه‌های تبلیغاتی در بهار نباید به سرعت و بدون تفکر انجام شود. با انتخاب دقیق و خلاقانه هدایا، می‌توان پیامی مثبت و ماندگار ارسال کرد که تأثیر آن فراتر از یک فصل خواهد بود.
لوازم دفتری با تم بهاری:
لوازم دفتری با طرح‌ها و رنگ‌های بهاری، گزینه‌های عالی برای هدایای تبلیغاتی در این فصل هستند. آن‌ها ترکیبی از کاربردی بودن و زیبایی را ارائه می‌دهند و می‌توانند ��وحیه و انگیزه کاری را در محیط اداری افزایش دهند.
دفترچه‌ها و یادداشت‌ها: دفترچه‌ها و بلوک‌های یادداشت با جلد‌های بهاری، مانند طرح‌های گلدار یا رنگ‌های روشن و شاد، نه تنها زیبا هستند بلکه در محیط کاری بسیار کاربردی می‌باشند.
خودکارها و ماژیک‌ها: خودکارها و ماژیک‌های رنگی با طرح‌های بهاری یا با بدنه‌های رنگارنگ، انتخابی جذاب برای هدیه‌دادن هستند. آن‌ها می‌توانند با لوگو یا نام شرکت شما سفارشی شوند.
کیف‌های اسناد و پوشه‌ها: کیف‌های نگهداری اسناد یا پوشه‌های با طرح‌های بهاری، هم برای سازماندهی مدارک کاری مفید هستند و هم زیبایی خاصی به محیط کار می‌بخشند.
منبع:
0 notes